به وب سایت چشمه قلیجان خوش امدید

به وب سایت چشمه قلیجان خوش امدید خوایا به نده ی توم به تو ئه نازم /داخوازیه کانم له تو ئه خوازم

به وب سایت چشمه قلیجان خوش امدید

به وب سایت چشمه قلیجان خوش امدید خوایا به نده ی توم به تو ئه نازم /داخوازیه کانم له تو ئه خوازم

هرچه بکاری آن رادرو می کنی

حسرت وپشیمانی

هر چه کنید با خودکنید

 

شیفته ودلباخته مال  وثروت بود. برای کسب پول وسرمایه  تلاش می کرد .مادیات بصیرتش رااز وی گرفته بود دیگر جز باعینک تنگ مادیات چیزی را نمی دید.پول وثروت معیاروملاکش بود که همه چیزراباان می سنجید .او دختر ی درسنّ ازدواج داشت

.خواستگاران از طبقات مختلف درب خانه اورا می زدند. وامیدوار بودند با دخترش

ازدواج کنند امّا او با دلائلی واهی که ظاهر مصلحت گونه وریشه ای مادّی داشت

جواب رد می داد .با اینکه بعضی از این خواستگاران افرادی متدیّن وبا اخلاق بودند

ولی اوکسی را می پسندید که بیشتر بپردازد ودارای مقام ومنصب ومو قعیّت اجتماعی

باشد .دین واخلاق برایش اهمّیت نداشت .پول مهم بود فقط پول . امّا فرد مورد نظرش

نیامد .پس باید انتظار بکشد دختر هنوز کوچک است.روزها وسالها گذشت .او مشغول

رویاهای مادّیش بود.قطار عمر عبور کرد ودخترش را درایستگاه منتظران بی شوهر

جا گذاشت .دیگر کسی درب خانه رانکوبید .نه کاخ نشینی نه کوخ نشینی .نه سرمایه داری ونه فقیر ومستمندی .همگی او و خواستگاری ازدخترش را ترک کردند وبطرف

کسانی متوجّه شدند که هنوز بقایایی از دین واخلاق در نزدشان هست ودخترانشان  را

مانند گوسفندی که دربازار دام بفروش می رسد نمی فروشند .جوانی دختر از بین رفت

.نشاط وشادابی وی خاموش گشت .قامت رسایش برخمید وبه مرور زمان لاغر وناتوان

گشت .اوبه درد بی درمان وبیماری مزمن دچار گردید . که پزشکان ازعلاج ا وی عاجز ماندند.

به بیمارستان منتقل شد .لحظه های آخر عمرش فرا رسید .پدر را از وضعیّت دخترش

باخبر کردند .ازعالم مادّیش بیدار شد وبا سرعت نزددختر آمد تا اورا در لباس بیماری

ببیند بعد از اینکه مدّتها اورا از لباس عروسی محروم کرده است .پدرنگاهی حاکی

از مهربانی ودلسوزی به دخترش انداخت ودخترمسکین نیز باچشمانی پرازاشک

به پدرش نگاهی کرد وچیزی با خود زمزمه می کرد .لبهایش تکان می خورد .پدر

به او نزدیک شد تا آنچه او می خواهد اظهار کند .درآخرین احظات عمرش بشنود.

متوجّه شد که دخترش از او می خواهد که آمین بگوید .

پدر گفت :آمـــــــــــــــــــــین

سپس بار دیگر زمزمه کرد واز پدر خواست که بگوید آمین ........

پدردوباره گفت آمــــــــــــــــــــــــین .

برای بار سوّم این کار را کرد واز پدر خواست که آمین بگوید.....

پدر گفت آمـــــــــــــــــــــــــین.

پس از اندکی سکوت حاکی ازغم وغصّه فراوان .پدر با نرمی پرسید .که منظور دخترم

از دعایی که از پدر خواست تابرآن آمین بگوید چه بود ؟ آخرین اشکها برگونه هایش

غلطید وپس از سکوتی حاکی از سستی توأم با حزن واندوه جواب داد:در حقیقت

ازخداوند خواستم که تو را از بهشت محروم نماید چنانکه تو مرا  از  ازدواج محروم

نمودی .گور فاجعه ای غم انگیز را در خود فرو برد.وپدر آزمند وطمعکار که حرص وطمع ومال دوستی بصیرتش راگرفته بود شروع به گریه وزاری ومرثیه خوانی برای

خود ودخترش کرد .انگشت پشیمانی به دندان گرفت امّا دیگر زمان پشیمانی گذشته بود

این داستان غم انگیز هشداری است برای پدر ومادرانی که درطمع یافتن دامادی سرمایه دار به دختران خود ستم می کنند .وآنچه را مهمتروبا ارزشتر است یعنی دین واخلاق

.رها می کنند .چه بسا دخترانی مانند این دختر که بخاطر حرص وآز پدر ومادر

از کاروان ازدواج جا مانده است / وبعد از گذشت سالها کسی را نیافته که دستش

را بگیرد .پس به زندگی فلاکتبار خود درحالیکه برشانس از دست رفته اش گریه

می کندادامه می دهد چنانچه دعای دختر یا پسر علیه پدر ومادر هر چند گنهکار باشند

نوعی بی ادبی است  ومناسب است چنین کاری از فرزندان مسلمان که حقوق پدر ومادر را می دانند ووظیفه خود را در برابر آنها انجام می دهند سر نزند.

 حضرت رسول اکرم (ص)می فرماید ؟وقتی خواستگاری آمد که دین واخلاقش را

می پسندید دختر را به ازدواج او در اورید .واگر چنین نکنید فتنه وفساد گسترده ای

زمین را فرا می گیرد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد